۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

تو که رفتی

تو که رفتی پشت سرت را نگاه کن تا هنگام رفتن حسرت یک نگاه را نخوری

تو که رفتی همه جا خالی ماند

جز کوزه گلی

که هنوز با گلهای سپیده زیباست

همه جا خالیست اما

قلب من ز شدت درد لبریز است

همه جا خالی و لیکن پر ز اندوهت

اندوه رفتن ،اندوه جدایی

تو که رفتی نگفتی که بهاری خواهد آمد چه بگوید گر ببیند

جای مبلت خالیست

چه بگویم گر بپرسد

کجاست آن بلند قامت کوهای بابا

چه بگویم من

چه بگویم از آن لحظه وداع

که هنگام رفتنت عطر جدایی پیچید همه جا

من نیز همانند بهار گریه خواهم کرد برایت

گریه خواهم کرد

گریه ام سیل شود

و همه چیزم را فرو خواهد خورد

و تمام هستی تو را خلاصه خواهد کرد

روزی سیل اشکهایم به تو خواهد رسید

و پیام نابودی مرا به تو گوشزد خواهد کرد.

۱ نظر:

سهیل گفت...

سلام عزیزم بهترین شعر و دردآورترین شعری است که خواندم.
پویا و مانا باشی
نازنین